که دنیـــــای دنی بی اعتباره
بابا طاهر
به ادامه مطلب بروید.......
جدی جدی پرنده ها افتادند !...
رضا بروسان
به ادامه مطلب بروید.......
برسان سلام ما را!
شفیعی کدکنی
به ادامه مطلب بروید.......
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی...
حافظ
به ادامه مطلب بروید.......
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
محمد علی بهمنی
به ادامه مطلب بروید.......
با که باید گفت این حال عجیب؟
فریدون مشیری
به ادامه مطلب بروید.......
شاعر طنز پرداز
ازآجیل سفره عید
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !
اکبر اکسیر
به ادامه مطلب بروید.......
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟
نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن
طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟
طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟
طالع تیره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟
من که دریا دریا غرق کف دستم بود
حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟
آمدم یک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا
قیصر امین پور
به ادامه مطلب بروید.......
دنیا که از او دل اسیران ریش است
پامال غمش، توانگر و درویش است
نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ
نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است
شیخ بهایی
به ادامه مطلب بروید.......
عارف بزرگ قرن چهارم هجری
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
ابوسعید ابوالخیر
به ادامه مطلب بروید.......