جملات و اشعار زیبا از بزرگان

جملات و اشعار زیبا از بزرگان

جملات و اشعار زیبا از بزرگان

جملات و اشعار زیبا از بزرگان

اشعار کوتاه و زیبا از رضا بروسان

تا دست به دامان ریا افتادند
بی وقفه به یاد شهدا افتادند
شوخی ، شوخی به شاخه ها سنگ زدند

جدی جدی پرنده ها افتادند !...


رضا بروسان




 به ادامه مطلب بروید.......


 


تا دست به دامان ریا افتادند
بی وقفه به یاد شهدا افتادند
شوخی ، شوخی به شاخه ها سنگ زدند
جدی جدی پرنده ها افتادند !... رضا بروسان

 

خوب است که مرثیه سرایی نکنید
با گریه ی ما گره گشایی نکنید
دست از سر این طایفه بردارید ، آه ...
با دست اباالفضل (ع) گدایی نکنید ! رضا بروسان

 

ماه بی حوصله دشت ، بیابان را کشت
سیب سرخی شد و چرخی زد و ایمان را کشت
سبد خالی امسال به سیبی ننشست
خاک بی برکت این مزرعه باران را کشت
حجرالاسود ما روشنی باغچه بود
قبله آنقدر عوض شد که مسلمان را کشت
کوچه در کوچه زمین خورد و به راهی نرسید
داغ این کوچه بن بست ، خیابان را کشت
دشنه ای داشت پدر تشنه تر از اسبم بود
درد آنقدر فرو رفت که درمان را کشت
شعله دست تو روشن که در این شهر هنوز
می شود با دف تو نصف خراسان را کشت ... رضا بروسان

 

آیا
چیزی غمگین تر از توقف قطاری در باران هست؟
آیا
کسی شکوه های یک ماشین به سرقت رفته را شنیده است؟
آیا
هیچ رئیس جمهوری در زلزله مرده است؟
از جنگ دلم می گیرد
و از قطاری که مهمُات حمل می کند
می خواهم دنیا را به آتش کشم
با این کارخانه ی چوب بری . رضا بروسان




 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.